هشت سال دفاع مقدس یکی از زیباترین جلوه های عنایت حق تعالی به مردم شریف ایران اسلامی است. در این امتحان بزرگ الهی، مردان و زنانی سرفراز از این آزمون بیرون آمدند که بعضا حتی حکم جهاد هم بر آنان واجب نبوده و با داشتن شرایط خاص خود و عدم توانائی جنگیدن، باز در جبهه حضور می یافتند.
برادر عزیز مان جناب آقای بابنادی یکی از آن مردان بی ادعاست که با وجود وضعیت نامناسب جسمانی خود،به فرمان ولی امر زمان خویش لبیک گفته و در جبهه های حق علیه باطل حضور یافته است. ایشان تا کنون نیز در پایگاه مقاومت بسیج انصارالمهدی گمرک بندر امام خمینی(ره) در جبهه فرهنگی فعالیت داشته و سرباز وفا دار ولایت باقی مانده است.
در دو پست قبلی خاطره اول و خاطره دوم از خاطرات برادر محمدحسن بابنادی را درج کردیم.
متن ذیل یکی دیگر از خاطرات این راست قامت دلاور، در خط مقدم جبهه است که تقدیم شما می گردد:
عملیات بدر بود من مسئول تعاون و پرسنلی گروهان بودم، صبح برای سرکشی و آمار گیری به خط مقدم رفتیم. بعد از آمار گیری از شهدا و زخمیها، موقع برگشتن به عقب با یک قایق مجرومین را به عقب برگردانده و آنها را تحویل درمانگاه صحرایی دادیم.
بعد سوار ماشین شدیم که به مقر لشکر برگردیم. هور یک جاده بیشتر نداشت و در دو طرف جاده آب بود. هنوز چند صد متر حرکت نکرده بودیم که هواپیمای عراقی از روبرو جاده را زیر تیربار آتش و بمب باران شیمیایی گرفت و هر کدام در کنار جاده روی زمین درازکش شدیم.
با چشم خودم دیدم که تیر بار هواپیما یک خط آتش روی آب و جاده گرفته بودو ما در مسیر این خط آتش بودیم، من در آن موقع گفتم الان ما هدف تیر بار هواپیما قرار می گیریم که تیر در سی سانتی جلوی من و تیر بعدی در سی سانتی پشت سر من به زمین خورد و باز هم توفیق نبود من زخمی یا شهید بشوم و الحمد الله هیچ یک از بچه ها زخمی نشدند که این هم از امدادهای غیبی خداوند است.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: رزمندگان، بسیجیان و کارکنان گمرک، گمرک بندر امام خمینی، خاطرات کارکنان گمرک، برادر رزمنده محمد حسن بابنادی، خاطرات، خاطرات جبهه، ،